88/9/12
7:55 ع
خشت بی غیرتی نهاده شد و ...نان اهل دهات آجر شد
در حوالیّ گرگ و میش سگی
گرگ ناگاه زد به آبادی
گله بانان به خواب خرگوشی
گله ها در چرای آزادی
ماده سگ ها به رسم بی باکی
پارس کردند و زوزه فرمودند
سوی گرگان هجوم آوردند
عرض دندان و پوزه فرمودند
سوی گرگان هجوم آوردند؛
منتها جنگ کار خوبی نیست
گله ی گوسفند ها به درک
عرض دندان و پوزه تزیینی ست
پیش چشم سگان صلح طلب
گرگ ها را زمان سیری شد
بر سر نعش پاره رمه گان
بین شان صلح و جفت گیری شد
ماده سگ ها و گرگ ها آن روز
دست سازش به یک دگر دادند
توله سگ های گرگی ده ما
پس از آن واقعه پس افتادند
خشت بی غیرتی نهاده شد و
نان اهل دهات آجر شد
بسته شد سفره های بسم الله
باز شد سفره ای که آخور شد
.....
آه..از دشت های بی گله
آه...از آسمان بی باران
بغض کرد و شکست و شد خاموش
گوشه ای بی صدا نی چوپان
بعد از آن سازش سگی گرگی
رفته برکت زنان چوپان ها
کلفت کاخ گرگ ها شده اند
دختران و زنان چوپان ها
نسل نوزاد ها ی گرگی را
مادر روزگار می زاید
کار مردی گذشته است از کار
مردی از خود مگر برون آید
عجیب دنیایی است دنیای ما...دامپزشکی خوانده ام!...تا آخر دکترای درد!!اما....غزل دوست همیشه های من است؛... در لحظاتی که دارو کفاف نمی دهد ...نوشداروی غزل از راه می رسد. هنرجوی سینما هم هستم... ... جرایم دیگری هم مرتکب شده ام.