91/4/1
10:48 ص
دفتر مطالعات فرهنگی انقلاب اسلامی استان آ شرقی برگزار می کند
همایش های ماهیانه ی "شعر آورد تبریز"
آورد نخست: با حضور سعید بیابانکی
با معرفی و شعر خوانی استعداد های جوان شعر آذربایجان
زمان:یکشنبه 4 تیر 91، ساعت 17
مکان:تبریز، تالار 9 دی(خ امام، جنب موزه ی آذربایجان)
91/1/24
1:1 ع
ما داغ دیده ایم
ما داغ دیده ایم
ما نو بهار را
تنها
از پشت نر ده ها
بر شاخسارهای بلند درخت ها
در باغ دیده ایم
آن سان که دیگران
-آسودگان باغ نشین-
افسوس داغداری ما را
تنها
از دور دور دیده اند
رضا ش-نوبهار91-تبریز
90/1/19
3:46 ص
...این ملک پیر جوان کش
عمر مرا می سرایند، این جوی های روان کش
این جوی های روان و این عمر های زمان کش
اینک منم؛ آن مسافر، کز پیش و پس بسته راهش
بسته کمر از چپ و راست، او را شبی کاروان کش
پشت سرم آه تبریز، تبریز اسطوره آویز
در پیش رو داغ تهران، تهران ستار خان کش
تبریز تبدار بدرود...بدرود شهر مه آلود
ای آرمانشهر ویران...بدرود ای آرمان کش
ما پنجه افکندگانیم با شاخ عثمانی و روس
حرمت نگهدار تهران، ای سفره ی میهمان کش
هر ملتی در زمانه، زنده ست با قهرمانش
اما چه بایست گفتن؟ با ملت قهرمان کش
مشروطه مشروطه مردیم در اختناقی دهان کوب
جان کنده و دل نکندیم زین ملک پیر جوان کش
هر چند نامهربانی ، هر چند ناهمزبانی
مهر وطن در دل ماست، ای مغرب خاوران کش
مهر وطن در دل ماست، این هر دو آب و گل ماست:
تبریز ستارخان سوز... تهران ستارخان کش
رضا شیبانی-آذر89
89/10/15
8:0 ع
به خون نشسته دلم مثل قالی تبریز
طلوع می کنی آخر، به نور و نار قسم
به آسمان، به افق های بی سوار قسم
هنوز منتظر بازگشتنت هستم
به لحظه های غم رفتن قطار قسم
خزان به سخره گرفته ست گریه ی گل را
به غصه های دل ابری بهار قسم
نمانده است گل و نیست جای شکوه ز باد
که می خورد به سر پر غرور خار قسم
نشانده ام به دل خسته داغ شهری را
به قلب خسته ی این شهر داغدار قسم
به خون نشسته دلم مثل قالی تبریز
به حلقه و گره و مرگ و چوب دار قسم
دلم شبیه گسل های شهر تبریز ست
به این سکوت ... به این صبر پایدار قسم
کجا روم که دمی شهریار خود باشم؟
نه شهر مانده...نه یاری...به شهریار قسم
ولی هنوز به آینده روشن است دلم
به بخت تیره ی مردان این دیار قسم
آذر89-تبریز
89/6/17
12:0 ص
عجیب دنیایی است دنیای ما...دامپزشکی خوانده ام!...تا آخر دکترای درد!!اما....غزل دوست همیشه های من است؛... در لحظاتی که دارو کفاف نمی دهد ...نوشداروی غزل از راه می رسد. هنرجوی سینما هم هستم... ... جرایم دیگری هم مرتکب شده ام.