89/11/6
7:50 ع
غزلی:
...مریم باشیم
بیش از این فرصت آن نیست که با هم باشیم
پس بیا این دم آخر کمی آدم باشیم
خاطرت جمع که اصرار به جایی نرسد
از هم اینگونه مقدر شده تا کم باشیم
کمی از گریه ی خود کم کن و لبخند بزن
تا به زخم دل هم بوسه ی مرهم باشیم
گرچه پاکیم قرار ست که محکوم شویم
گرچه فاشیم قرار ست که مبهم باشیم
ما دو محکوم به اعدام، دو مجنون ،دو خراب
که قرار است دو شیطان مجسم باشیم
نیست بر عصمت ما شاهد عیسی نفسی
مردی آن ست در این محکمه مریم باشیم
خبری:
استثنائا ، جلسه ی این پنجشنبه (7بهمن) خانه ی شعر تبریز ،به جای خانه ی ختایی ، در محل انجمن ادبی تبریز در مقبره الشعرا برگزار می شود.
ساعت4-مقبره الشعرا - انجمن ادبی تبریز-جلسه خانه ی شعر تبریز
عجیب دنیایی است دنیای ما...دامپزشکی خوانده ام!...تا آخر دکترای درد!!اما....غزل دوست همیشه های من است؛... در لحظاتی که دارو کفاف نمی دهد ...نوشداروی غزل از راه می رسد. هنرجوی سینما هم هستم... ... جرایم دیگری هم مرتکب شده ام.