93/8/29
2:21 ع
همیشه باغ شما گرچه بود در مشتم
ولی به برگ گلی هم نخورد انگشتم
مرا ببخش اگر با صدای هق هق خود
سکوت باغ تو را گاه گاه می کشتم
دم تو گرم رفیقا!... دم تو گرم رفیق!
که دشنه بر جگرم می زنی نه بر پشتم
به مشت می فشرم زخم خون چکانم را
خوشا که دست به خون کسی نیاغشتم
عجیب دنیایی است دنیای ما...دامپزشکی خوانده ام!...تا آخر دکترای درد!!اما....غزل دوست همیشه های من است؛... در لحظاتی که دارو کفاف نمی دهد ...نوشداروی غزل از راه می رسد. هنرجوی سینما هم هستم... ... جرایم دیگری هم مرتکب شده ام.