91/12/29
11:45 ص
شب جنگ و کمین، برگشتنت را منتظر بودم
تو ای پابوس مین! برگشتنت را منتظر بودم
تمام شهرها ،میدان مین شد،من ولی هر شب
به دستت سیم چین،برگشتنت را منتظر بودم
تو ای پایان خوب سال های کهنه ی زخمی
کنار هفت سین،برگشتنت را منتظر بودم
شنیدم استخوانی در گلوی ناکسان بودی
گلوگیر زمین!برگشتنت را منتظر بودم
به جایت - بعد - مشتی استخوان تحویلمان دادند
من آری ؛ این چنین برگشتنت را منتظر بودم
من اینجا مانده ام ؛ دشنام خوار کوچه های شهر
گناه من همین: برگشتنت را منتظر بودم
من/سال های دور
عجیب دنیایی است دنیای ما...دامپزشکی خوانده ام!...تا آخر دکترای درد!!اما....غزل دوست همیشه های من است؛... در لحظاتی که دارو کفاف نمی دهد ...نوشداروی غزل از راه می رسد. هنرجوی سینما هم هستم... ... جرایم دیگری هم مرتکب شده ام.