94/8/6
8:38 ص
هرکس که به یک جرعه خدا را بفروشد
تردید مکن ؛ ما و شما را بفروشد
از خوبی ما دوست اگر گفت در آغاز
می خواست سرانجام که ما را بفروشد
گمگشته ی دریاییم اما بلد ما
تنها بلد ست آب به دریا بفروشد
در شهر مسیحا کش ما خیل حواری
اکراه ندارد که چلیپا بفروشد
با شیخ بگویید که با خویش نیارد
دینی که قرارست به دنیا بفروشد
با شیخ بگویید که جز او که تواند
با نام خدا ،خون خدا را بفروشد
یک عمر نگه داشته ایمان خودش را
کا مروز به شیطان مبادا بفروشد
جز یوسف مصری همگان مشتریانند
آن آبرویی را که زلیخا بفروشد
با گردنی افراشته فریاد زدم : عشق
تا عشق سرم را به چه سودا بفروشد؟
باید بخرد تلخی شمشیر به جانش
میثم نشود هر کس خرما بفروشد
رضا شیبانی - آبان89-تبریز
94/6/23
3:59 ع
94/5/4
4:35 ع
فرش می بافم ولی این روزها آهسته تر
دست هایم خسته اند و چشم هایم خسته تر
با توام ای دختر زیبای قالیباف شهر
ای گره های تو از دستت به جانم بسته تر
زخم های روی انگشت تو از گل تازه تر
سرخ تر ، خوش رنگ تر، شایسته تر ، بایسته تر
گونه ات از سیب های شاخساران بلند
بکرتر، معصوم تر، محجوب تر ، برجسته تر
پایمال پادشاهان است نور چشم تو
پادشاهانی یکی از دیگری وارسته تر!
"دست خشک" و "دامن تر" اغنیا دارند و تو
پای داری! شکر! با "دامان خشک" و "دستٍ تر"
94/2/23
4:21 ع
قربانت شوم.الساعه که در ایوان منزل با عفت به شکستن پسته ی رفسنجان مشغولیم خبر رسید که آقازاده ما مهدی را به جرم رشا و ارتشا معزول کرده اید.او را در سمت ریاست سازمان بهینه سازی مصرف سوخت ابقا فرمودم و فرستادم پرونده اش را تحت الحفظ از گاوصندوق مسئول مربوطه کش بروند تا قوای سه گانه بدانند که اداره ی امور مملکت بدون نظر عفت و فائزه ممکن نیست.
ورژن جدید امیرکبیر
عجیب دنیایی است دنیای ما...دامپزشکی خوانده ام!...تا آخر دکترای درد!!اما....غزل دوست همیشه های من است؛... در لحظاتی که دارو کفاف نمی دهد ...نوشداروی غزل از راه می رسد. هنرجوی سینما هم هستم... ... جرایم دیگری هم مرتکب شده ام.