88/2/10
6:10 ع
برای سرزمین مادری ام و مادران داغ دیده اش
مادر سلام!...آمده ام بعد سال ها
انگار انتظار تو را پیر کرده است
زود است باز این همه پیری برای تو
شاید ...منم که آمدنم دیرکرده است
مادر مرا [ببخش!] اگر دیر آمدم
جایی که بودم از نفس جاده دور بود
آماج سنگ حادثه بودم ولی شگفت
آیینه ی شکسته ی من پر غرور بود
دیرینه سال بود که در دور دست ها
یک سرزمین به گرده ی من بار درد بود
در من کسی شبیه یلان حماسه ساز
بی وقفه با زمین و زمان در نبرد بود
دیرینه سال بود که سرپنجه های من
چنگال بسته بود به حلقوم خاک سرد
تا مغز استخوان مرا خورده بود خاک
تا مغز استخوان مرا خورده بود درد
قصد تو را زمین و زمان کرده بود و من
تنها برای خاطر تو این چنین شدم...
...که چنگ بر گلوی زمین و زمان زدم
یک عمر استخوان گلوی زمین شدم
مادر! مرا ببخش اگر دیر آمدم
یک مشت استخوان شدنم طول می کشید
تا ارتفاع شانه ی مردان شهرمان
از دست خاک پر زدنم طول می کشید
.....
مادر نمیر!...زندگی من از آن تو!
مادر نمیر !...زندگی از آن میهن است
بعد از من آفتاب تو هرگز مباد سرد!
بعد از من آسمان تو هرگز مباد پست
آبان87-تبریز
88/1/28
4:18 ع
از شاعران دنیا و عقبا را گرفتند...
روزی که بردن را به یاد باد دادند
در باد مردن را به گل ها یاد دادند
پژمردن این شمعدانی ها به من گفت
خاکستر پروانه ای برباد دادند
...از شاعران دنیا و عقبا را گرفتند
یعنی... " به هرکس هر چه باید داد دادند"
این خانه های سنگی و سیمانی شهر
شب گرد بودن را به شاعر یاد دادند
چشمان آهوی تو در این شهر آخر
ما را به دست مردم صیاد دادند
شور رهایی باد از آن کلاغان
وقتی به بلبل گوشه ی بیداد دادند
باید که تا عمر است از جورت بنالم
یعنی تو را فرّ و مرا فریاد دادند
88/1/14
1:41 ع
...کوچه ها گذر دختری است کوزه به دوش
گشوده است چو مادربه سوی من آغوش
تمام کودکی ام...عمق کوچه ای خاموش
سلام!..کوچه ی معشوقه پرور غیرت
سر کدام نظر باز را شکستی دوش؟
سلام سنگ صبور... آه!...ای دلت سنگین
به دردهای کدامین شکسته دادی گوش؟
سلام ای در و دیوار!...می شناسیدم؟
منم ...همان پسر بی هراس بازیگوش
نمی شناخت همان کس که در زدیوارت
ز روی هر تپه ای می پرید چون خرگوش
کجاست شیر شدن های کودکانه ی من
پس از رمیدن چشم سیاه چون آهوش
خبر گرفته ای از "خویش دخترانه" ی من؟
-مه به آب زده...نو عروس دریا پوش-
....
به یاد کوچه مینداز سنگ طفلان را
که کوچه ها گذر دختری است کوزه به دوش
87/12/25
12:20 ع
التماس دعا دل شکسته!
می کشی آه و در چشم هایت
می رمند آهوان دسته دسته
در گلویت ترک می خورد بغض
التماس دعا! دل شکسته!
می کشی آه و از سینه ی تو
بر می آید شهابی که ناگاه
عرش را تند در می نوردد
کهکشان کهکشان،هسته هسته
می کنی روی بر آسمان و...
جلوه گر می شود در وجودت
"سدره" با آن قد بسته قامت
"حور" با آن جمال خجسته
آسمانی سراسر ستاره
در نگاه تو سرگرم سوسوست
آه!ای در قنوت ایستاده
ماه در دست هایت نشسته
پیش از آنی که باران بخواهی
در نگاه تو باران گرفته است
در تو یک آسمان، ابر، زخمی است
در تو بغض ملائک شکسته...
...التماس دعا!دلشکسته!
دست های دعایت مریزاد!
ناز شست تو ای دست خالی!
ناز تاثیر دل های خسته
آبان87-تبریز
مابعد الشعر
1-"ادبیات ضد جنگ در ایران و غرب":مقاله ای قدیمی از من در جدیدترین شماره از-هجوم-مجله ادبی شمال ایران(کلیک کنید)
2-شعری از من در ادب فارسی (سایت مرکز آفرینش های ادبی حوزه ی هنری): (کلیک کنید)
87/12/19
11:4 ص
شنیده ام که خدا چوب بی صدا دارد...
همین که گاه به کف ، سنگ ابتلا دارد
به ما شکسته دلان دوست اعتنا دارد
خوشم که آینه من به دست دلدارم
به قدر خشت- من خویشتن – بها دارد
خوشم...خوشم..که نگارم - بهار طوفان خیز-
همیشه حرمت خاکستر مرا دارد
همین که حال من از او چنین بد افتاده ست
بد ابدا ی دل من خوشا خوشا دارد
میان گریه بخند عاشقا !که درد دلت
دوا ندارد و تاثیر صد دوا دارد
.....
زمان زمان برادر کشی است هر "آدم"
هزار نطفه ی قابیل در قفا دارد
اگر چه یک تنه در هفت خوان نمی گنجیم
برای ما همه چاه شغاد جا دارد
من از سکوت شب این دیار می ترسم
شنیده ام که خدا چوب بی صدا دارد
آبان 87-تبریز
ما بعد الشعر
یکم:امکان هک شدن وبلاگ من این روز ها وجود دارد!
دوم:دو سه روزی عازم سفر م.تاخیر ما را در پاسخ دادن به محبت هایتان خواهید بخشید.
سوم:قصد، رساندن نکات به عد سه بود تا بازی کلمات را کامل کرده باشیم.وگرنه سخن ما از دو کلمه حرف حساب فراتر نیست.اما اجبارا درباره ی یادداشت قبلی....بی خیال...فقط اینکه خیلی سانسورفرمودیم خودمان را...(نکته ی سیم:سه نقطه...)
عجیب دنیایی است دنیای ما...دامپزشکی خوانده ام!...تا آخر دکترای درد!!اما....غزل دوست همیشه های من است؛... در لحظاتی که دارو کفاف نمی دهد ...نوشداروی غزل از راه می رسد. هنرجوی سینما هم هستم... ... جرایم دیگری هم مرتکب شده ام.