88/6/14
4:15 ص
ما بعدالشعر:
شاعری بزرگ اما مظلوم(نگاهی به زندگی وشعر نیر تبریزی)/قسمت دوم
مصاحبه با بهروز ثروتیان در باره نیر تبریزی(منبع:سایت خیمه)
بهروز ثروتیان متولد 1316 میاندوآب، دارای دکترای ادبیات فارسی و استاد بازنشسته دانشگاه تبریز است که در شهرستان کرج اقامت دارد. وی تحقیقات مفصلی درباره محمد حسین شهریار تحت عنوان «شهریار ملک سخن» نوشته و منتشر کرده ، همچنین منظومه مشهور «حیدربابا» سروده شهریار را به فارسی ترجمه و چاپ کرده است. علاوه بر این کتابهای «هنر و اندیشه در شعر نیما»، و «صدای پای آب»، تصحیح و شرح آثار نظامی و شرح غزلیات حافظ (چهار جلد)، شرح آثار عطار، شرح گلشن راز، فن بیان، و ... را نیز در کارنامهاش دارد.
* آقای ثروتیان! «دیوان نیر تبریزی» در میان دیوان شاعران کلاسیک فارسی از چه ارزش و اهمیتی برخوردار است و با چه انگیزهای به سراغ تصحیح این دیوان رفتهاید؟
ثروتیان: واقعیت این است که نیر تبریزی 150 سال پیش در تبریز زندگی میکرد. وی یکی از علمای برجسته و مسلم عصر خودش محسوب میشد و تحصیلات دینیاش را در نجف اشرف گذراند. نیر تبریزی علاوه بر فعالیت در حوزه شعر و ادبیات یکی از مبارزان فعال در عرصه سیاست و قدرت بود.
ایشان در مقام حجتالاسلام علاقهمندان و پیروان بسیاری داشت. در سال 1248 هجری قمری مطابق با 1211 شمسی به دنیا آمد و در سن 22 سالگی برای تحصیل علوم دینی عازم نجف اشرف شد که در بازگشت به عنوان محدث، فقیه و مجتهد شناخته میشد و یکی از علما به حساب میآمد.
در بین فضلا و شعرا و ادبا دوستان بسیاری داشت و در اشعارش به لحاظ زبان و فصاحت به سعدی پهلو میزد. اگرچه در سرودههایش بیشتر متاثر از حافظ بود. اصلیت او هم ممقانی است و نام اصلیاش «محمدتقی نیر» بود.
* مضامین اشعارش بیشتر در چه زمینههایی است؟
ثروتیان: نیر تبریزی در دیوان اشعارش یک مثنوی تحت عنوان «مثنوی آتشکده» دارد که گزارش عاشقانه وقایع کربلاست. کمتر کسی در میان شاعران همعصرش و شاعران گذشته این توانایی و خلاقیت را داشته که گزارشی تا این اندازه عاشقانه و زیبا و منظوم از واقعه کربلا ارائه دهد.
شاعر در این مثنوی از منظری عاشقانه به سالار شهیدان امام حسین (ع) و موضوع عشق، یعنی واقعه عاشورا میپردازد.؛ البته ایشان در همه شعرها حتی در غزلهایش چنین رویکردی را به ائمه اطهار(ع) و امام حسین(ع) و یارانش دارد. وی در سال 1312 هجری قمری در ماه مبارک رمضان از دنیا رفت.
* عمده اشعار این دیوان در قالب غزل سروده شده یا مثنوی؟ آیا قالبهای دیگر هم در این دیوان دیده میشود؟
ثروتیان: در قالب غزل هم ابیات بسیار زیبایی در دیوان نیر تبریزی وجود دارد که مربوط به ائمه اطهار(ع) خصوصا امام حسین(ع) است، اما غزلها عاشقانه است ولی در حسن ختام میآورد که من غلام حضرت شاه هستم و منظور خودش از حضرت شاه را هم توضیح میدهد که همان حضرت امام حسین(ع) سرور شهیدان است.
من از همان دوران کودکی آنقدر در وصف او شنیده بودم و آنقدر به او علاقه داشتم که در نخستین فرصت به سراغ او رفتم تا ببینم قدرت ادبیاش چقدر است؛ البته نیر تبریزی رباعیات بسیار زیبا و قدرتمندی هم دارد که همه آنها صبغه دینی و عاشورایی دارند. ضمن این که یک منظومه دارد به نام «منظومه لآلی منظوم» که در استقبال از ترجیعبند معروف و عاشورایی محتشم کاشانی سروده شده است؛ در این منظومه شاعر در 25 بند (مانند ترجیعبند محتشم) واقعه عاشورا را به تصویر میکشد که به لحاظ ادبی و قدرت آفرینش و تصویرپردازی بکر و بدیع و بسیار ارزشمند و متعالی است. وزن این منظومه هم در همان وزن ترجیعبند یعنی (مفعول، فاعلاتن، مفاعیل، فاعلن) سروده شده است.
* بقیه آثارش در چه زمینهای است؟
ثروتیان: مثنوی در «خوشاب» را که در سال 1307 سروده بود، رویکرد عاشورایی دارد؛. مثنوی دیگرش به نام «برف و شیره انگور» که به زبان ترکی سروده، پاسخی است به مثنوی آقامیرزا محمود خویی.
یک کتاب هم به زبان عربی دارد که در طرائف است. کتاب دیگرش به نام «کشف فی التحقیق والصفات» است؛ شرح حدیث، صحیف الابرار، علمالساعه، رساله لمع البصر، مفاتیح الغیب، رساله نصرت الحق و ... از دیگر آثار حجتالاسلام نیر تبریزی است که برخی از این آثار به زبان عربی و برخی هم به زبان فارسی است. به هر حال این را از نیکبختی خودم میدانم که دیوان اشعار این شاعر عاشورایی را تصحیح و شرح کردم.
88/6/6
10:21 ص
ما قبل الشعر:
تبریک به دوست عزیزم مهدی شهابی بابت قبول شدن از کنکور کارشناسی ارشد....امیدوارم که دریاچه ی ارومیه را با غزل هایش شیرین نکند.
شعر:
بیت آخر یک غزل :
...گناه به که سر سفره های "الا الله"
به نیم زمزمه ی "لا اله" خوش باشیم...
ما بعد الشعر:
خواندن همین چند بیت شاید شما را با بنده هم عقیده کرده باشد.تصویر پردازی های زیبایی که پیش روست ما را قانع می کند که با شاعری بزرگ روبرییم که شعر را قربانی مرثیه نکرده است. "گریبان چاک کردن" آسمان و "سربرهنه بیرون آمدن" خورشید و تشبیه آفتاب در سرخی فلق به "سر یحیی در تشت خون" حکایت از زیرکی شاعر دارد.شاعر به طور غیر مستقیم در حال تداعی اتفاقی است که در روز عاشورا خواهد افتاد.خصوصیت حافظانه ی تداعی و غیر مستقیم گویی همان چیزی است که در شعر مدرن نیز شاهد آن هستیم.در ضمن از همین چند بیت نیز می توان به "تشخص زبانی" شاعر پی برد.ترکیبی از زبان مثنوی نویسی مولوی و سعدی که با پس زمینه ای از سلاست و روان نویسی یک "ترک پارسی گوی"معجونی شیرین و دل چسب را در اختیار خواننده قرار می دهد."ترک تازی" های زبانی شاعر نیز آشکار است.آوردن حرف اضافه "به" قبل از کلمه ی "تاکستان" و یا استفاده از کلمه ی ندای عربی "ایها"قبل از کلمه ی فارسی "لب تشنگان"از تهورات زبانی خاصی است که بیشتر "ترکان پارسی گوی" جسارت انجام آن را دارند.
و یا در توصیف شهادت حضرت ابوالفضل (ع)به چنین خیال آفرینی مست کننده ای دست می زند:
ناگهان "کافرنهاد"ی از کمین
کرد با تیغش جدا دست از یمین
گفت:هان ای دست رفتی؟...شاد رو!
خوش برستی از گرو...آزاد رو!
لیک از یک دست بر ناید صدا
باش کاید دست دیگر از قفا
لاابالی نیست دست افشانی ام
جعفر طیار را من ثانی ام
...
چون دو دست افتاده دید آن محتشم
گفت:دستا!رو که من بی تو خوشم
خصم اگر بردت زمن گو بازدار
مرغ دست آموز را با پر چه کار؟
شهپر طاووس اگر پرکنده شد
نام زیباییش زان پر زنده شد
اندر آن کویی که آن دلبر دروست
عاشق بی دست و پا دارند دوست
باز ده ای دست هین دستم به دست
تا به هم شوییم دست از هر چه هست
...(ادامه دارد)
پی نوشت:
1- تبریز ولیعهد نشین در آن روزگار ،هنوز زیر سایه ی تهران، پایتخت نوبنیاد قاجار قرار نگرفته بود و به سبب همتی که توسط عباس میرزا ولیعهد لایق اما ناکام صورت گرفته بود از نظر اهمیت سیاسی و فرهنگی مرکزیت ایران را داشت.این مرکزیت البته با حضور ناصرالدین میرزا ی ولیعهد و به لطف کاردانی امیرکبیر شکوفا شد و در ماجرای مشروطه به اوج خود رسید و تا پایان سلسله ی قاجار و آغاز سلسله "آذربایجان سوز" پهلوی همچنان ادامه داشت
2-سید علی قاضی تبریزی هم به نوبه ی خود شاگردان بزرگی را تربیت کرد که از آن جمله می توان به میرزا جواد ملکی تبریزی،علامه طباطبایی،آیت الله خویی،آیت الله دستغیب و آیت الله بهجت اشاره کرد
3-خورشید
88/5/29
12:49 ص
برای او...
ای پرچمت افراشته!... بسیار پرچم
در غیبتت افراشتند و واژگون شد
بسیار ایمان ها که بی عشقت فروریخت
بسیار منطق ها که بی عشقت جنون شد
بسیار ره پویان که واماندند از راه
بسیار گم کردند خود را کاروان ها
در تند و کند راه های بی سرانجام
جا مانده اند از کاروان ها ساربان ها
آنان که از حلوای شیرین گفته بودند
در کام تلخ مردم اما غوره بودند
گفتند که امواج پر شورند اما
بی نام تو امواجی از دلشوره بودند
آشفته ام آشفته تر از باغ پر پر
ای باغبان دریاب سوز دفترم را
من مرغکی گم کرده پروازم بیا و
از بند عادت باز کن بال و پرم را
در مارپیچ شیطنت های زمانه
کو ای کلیم الله اعجاز عصایت؟
در این هزار آوای شهر پر هیاهو
ای آشنا!کو قل هوالله ندایت؟
تبریز-مرداد88
88/5/22
1:12 ص
شعر:
بازی کردم
با همبازیانی که هرگز به دنیا نیامده بودند
و شکستم
چراغی را که هرگز روشن نشده بود
با کمانی
از چوب درختی هرگز نرسته..................................................................................................................................................
بی روح بود چشمه ی "عمر روان" من
دنیا ربود روح مرا از روان من
مثل درخت های خزان خورده سال هاست
خشکیده است حرف دلم بر زبان من
بازیچه ی خزانم و همبازی بهار
افتاده است بازی دنیا به جان من
هم بازی من است جهانی ولی چه سود؟
وقتی که نیست هیچ کسی هم زبان من
یک آسمان پرنده ی وحشی نشسته بود
روزی به روی شانه ی "عشق آشیان" من
دوران عشقبازی من طی شد و... گذشت
من ماندم و شماتت همبازیان من
طفلی جسور بود و چراغ مرا شکست
یادش یخیر دلبر ابرو"کمان" من
ای کاش باز کودک خردی شوم که باد
دامن کشان گذر کند از بادبان من
دنیای کودکانگی من بزرگ یود
افسانه بود و داشت حقیقت جهان من
مهتاب را یه جای چراغ محله مان
هر بار می گرفت نشانه، کمان من
کم کم که پا گرفتم و قدم بلند شد
کوچک شدند گستره های گمان من
پر های آرزوی مرا" ابر یخ" شکست
تنگ ست و سرد مثل قفس، آسمان من
تقدیر مرد دبدن خورشید من نبود
بی مشتری نشست ز پا کهکشان من
....
این شعر عاشقانه به جایی نمی رسد
مثل کلاغ بی هدف داستان من
ما بعد الشعر:
درسه ماهی که این وبلاگ به روز نمی شد ،درگیر آغاز به کار رسمی در محل کارم بودم.البته گفتنی های بسیار از این مدت دارم که در پست های بعدی خواهم نوشت.از این پس به امید خدا هر پنجشنبه این وبلاگ به روز خواهد بود.
88/2/25
12:27 ص
برای سارا....دختر غزلواره ی"ایل" که حماسه ی به دریازدن را به مردان سرزمینم آموخت...
روح افسانه ی ارس ،سارا!
دختر ترمه و پرند!سلام!
کوه ها با تو می کنند وداع
رودها بر تو می دهند سلام
مثل گل های دامن سبلان
عسل از چشم هات می ریزد
کندوی شعر من، عسل بانو!
حبه انگور!...حبه قند!...سلام
می چکاند به زخم کهنه ی ایل
سبلان شهدی از نگاه تو را
چنگ رامشگر قبیله ی ترک
هدیه ی دامن سهند، سلام!
گونه هایت دو سیب ..یا نه ...دو ماه؛
بر بلندای آسمانی تو
به زمین و زمانه می خندند
به شب و روز می دهند سلام
چشم هایت ستاره ی صبحند
مژده ی روشنای خوشبختی....
....های! شب های غم! خداحافظ!
های !صبح ستاره بند! ..سلام!
مثل شیرین خسرو و شیرین
مثل "آفاق" شاعری دیرین
های!...سارای من! نرو ...بنشین!
"مثنوی مثنوی" بخند! .......
.......سلام......
......اتفاقی بزرگ نزدیک است؟!
بر لب کو چک عروسکی ات
تا هم آورد اولین بوسه
چند لبخند مانده؟...چند سلام؟.....
اول از یک نگاه شد آغاز
بعد، کم کم نگاه زمزمه شد
زمزمه شد ترانه...شعر...غزل
با صدایی که شد بلند سلام!...
***
چه جسورانه کند دل از کوه
چه غریبانه سر به دریا زد
...رود جوشان سر به زیر!...درود!
کوه بشکوه سر بلند!...سلام!
***
مادر غیرت و شرف، سارا!
قرن ها بعد خیل فرزندان
عده ای نو جوان دریا دل
پی در شرف به آب زدند...
عجیب دنیایی است دنیای ما...دامپزشکی خوانده ام!...تا آخر دکترای درد!!اما....غزل دوست همیشه های من است؛... در لحظاتی که دارو کفاف نمی دهد ...نوشداروی غزل از راه می رسد. هنرجوی سینما هم هستم... ... جرایم دیگری هم مرتکب شده ام.