صفحه اصلی پیام‌رسان پارسی بلاگ پست الکترونیک درباره اوقات شرعی
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز

89/5/24
5:45 ع

...باید به دزد دین خود ایمان بیاوری

دین و دل از قبیله ی ناموس می بری
یوسف! چه شیوه ای ست مگر این پیمبری

یوسف تورا به حرمت این خنجر و ترنج
آخر بگو پیامبری یا که دلبری؟

خو کرده ی پرستش حسن اند مردمان
معلوم نیست بت شکنی یا که بت گری

از خود به جای کفر حذر ده قبیله را
در بین انبیا تو خود از نوع دیگری

آغاز ننگ توست زلیخا!...هنوز تو
باید به دزد دین خود ایمان بیاوری

این سان مخند بر همه ای چاک پیرهن
تو بر حریم عفت این قوم داوری

بند نگاه بود کلاف تو ای فلک
تا بعد از این پیمبر خوشرو نیاوری
مرداد89-تبریز


89/5/17
8:40 ع

این شعر را برای مادر بزرگم گفته ام؛مادر پدرم.علاقه ی زیادی به من داشت .شاید بیشتر ازین بابت که تنها پسر" پسر از دست رفته" اش بودم. علاقه ی شدیدی هم من به او داشتم.چون در یک سال اولی که پدرم رفته  بود و من و خواهر هایم خیلی کوچک بودیم و مادر مهربانم دست تنها بود ؛ آمد و یک سالی پیش مان ماند.در همان خانه ی قدیمی رویایی که هنوز که هنوز ست خوابش را می بینم.خاطره های زیادی از آن موقع در خواب و بیداری جلوی چشمم هستند.هر وقت قرآن می خوانم- بخصوص سوره های کوچک جزء آخر را - یاد مادربزرگ می افتم که آیه آیه در آن شب های پاییزی برایم می خواند و یادم می دادشان.همانطور که نماز که می خوانم  ،حمد و سوره مرا یاد پدرم می اندازد که حفظ کردنش را تا همیشه مدیون او هستم. 
یک خاطره ی قشنگ دیگر هم با مادر بزرگم،خاطره ی یک شب  بارانی  ست.نفس های آخر یک گنجشک که از ترس باد و باران خودش را کوبیده بود به شیشه ی خانه مان و افتاده بود توی  ایوان.سایه روشنی از آن روز همیشه در ذهنم بود.اما چند مدت قبل بود که خواب کاملش را دیدم!؛...مو به مو ...چین و چروک صورت مهربان پیرزن و ترک های دیوار آن خانه ی قدیمی و مهربانی هایش با گنجشک نصفه جان  و... همه و همه ی غم های قشنگ آن روز ها را به تماشا نشستم.حاصل آن شب این غزل شد و یک یاسین نثار روح مهربانش.

برای مادر بزرگ سفر کرده ام و خانه ی کاه گلی رویا:

پرنده وار در این های و هوی طوفان ها
به سویت آمده ام از هراس انسان ها

از اضطراب خودم را به شیشه می کوبم
روا مدار بمیرم کنار ایوان ها

کجایی ای که در آغوش مهربان دادی
شبی پناه به گنجشک خیس  باران ها

مگر نه این که همان خانه است این خانه
که مانده است به جا از گزند دوران ها

مگر نه این که همین جاست خانه ی رویا
که می رهاند مرا از هجوم هذیان ها

همان اطاق که با آن سکوت کاه گلی
حکایتی ست هم از کاخ ها ...گلستان ها

حکایتی ست هم از تاج های رفته به باد
حکایتی ست هم از سرنگونی خان ها

بیا ببین که چه بر من گذشت بعد از تو
چه درد ها که گرفتم ز دست در مان ها

چه زود پیر شدیم و چه زود خرد و خمیر
در این زمانه ی جولان آسیابان ها

عصا به دست بیا با بهار روسری ات 
بیار آب که لب تشنه اند گلدان ها

درخت توت به شیرین زبانی اش باقی ست
چشیده است ولی تلخی زمستان ها

در این اطاق قدیمی به روی طاقچه ها
هنوز بوی تو را می دهند قرآن ها

بیا و باز کن آغوش مهربانت را
که سخت خسته ام از خشم این خیابان ها

صدای غر زدنی مهربان نمی آید
شکسته است پس از تو غرور قلیان ها

بیا که بی تو ترک خورده است بغض اطاق
و زیر طاقچه طاق است طاقت جان ها
....
شکست بغض و فرو ریخت خانه ی رویا
و گریه باز مرا داد دست باران ها
رضا شیبانی-اردیبهشت89-تبریز


  

89/4/30
3:33 ع

ما قبل:

دنیای پست مدرن است و معراج شاعرانه ی پسا کمر

برای جمع آوری یک مشت هرز نامه و غلط نامه و ...نامه ، عده ای راه می افتند و برای آزادی مجلس ختم می گیرند.ده ها وبلاگ واقعی و جعلی به روز می شوند و  همه ی مسببین ماجرا را  از شخص رییس جمهور گرفته تا نظافت چی های نمایشگاه کتاب محکوم می کنند .اما کسی کک اش هم نمی گزد که منوچهر مرتضوی مرد؛که مکتب حافظ مرد!؟
عیبی ندارد...خلایق هر چه لایق.در مملکتی که مرتضوی در سکوت و غربت بمیرد ، بیماران روانی و جنسی باید  استاد بشوند و عالم و آدم را بدهکار خودشان بدانند...چه کنیم؟...دنیای پست مدرن است و معراج شاعرانه ی  پسا کمر.سیر تکامل آناتومیک روشنفکری در ادبیات ما  از قهوه و سیگار و ودکا و مو و ریش و سبیل رد شده و به نقطه ی عطف خود رسیده: غدد ژنیتال!...اصلا مگر آقایان و خانم ها جز این چیزی هم  دارند؟به قول مودب:  "تا کره ی جنوبی هست / نیازی به نیمکره های مغزمان نداریم.". یاد آن فیلم تبلیغاتی و آن خانم هنر پیشه می افتم که چطور گلایه می کرد که : "من اختیار بدنم را ندارم.".

شعر:

ای مرگ لطف کن...

بخت همیشه روشن خود را شناختم
از برق شعله خرمن خود را شناختم

روزی که سوخت حاصل یک عمر ناگهان؛
تقدیر دیر مردن خود را شناختم

کشتم حریف را و پس از آن تهمتنی
ناگاه، پاره ی تن خود را شناختم

از موی چنگ خورده و از آه مادران
آوازهای میهن خود را شناختم

مرغ اسیر! گوش سپردم به ناله ات
کم کم صدای شیون خود را شناختم

غلطیده ام چو تاس در این نرد ، بارها
تا بخت مرد افکن خود را شناختم

دشمن نداشتیم اگر دوستی نبود
در رنگ دوست،دشمن خود را شناختم

ای مرگ! لطف کن که در این شهر  مرده دوست
در سایه ی  تو مامن خود را شناختم

ای تیغ عشق !بوسه به نام خدا بزن
با تو  ورید گردن خود را شناختم
رضا شیبانی-تیر89-تبریز

ما بعد:


نه
...هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق

لینک مطلب بالا در سایت نقد نیوز
گفتگوی من با خبرگزاری فارس درباره ی استاد منوچهر مرتضوی(کلیک کنید)
توضیح در باره تیتر خبر اینکه بنده از کلمه ی "افکار" استفاده کرده بودم که به اشتباه"افراد" ذکر شده است.
گفتگوی استاد جمشید علیزاده با خبرگزاری فارس درباره استاد منوچهر مرتضوی(کلیک کنید)



 مابعدالتحریر(نیمه ی شعبان-ساعت18):

این بیت شهریار را دارم  سیاه مشق می کنم ...سه سالی می شد دست به قلم نزده بودم.
جمال چون تو به چشم و نگاه پاک توان دید/به روی چون منی الحق دریغ چشم و نگاهت
جمال چون تو به چشم و نگاه پاک توان دید/به روی چون منی الحق دریغ چشم و نگاهت

در انتظار فرج

دلم شکستی و جانم هنوز چشم به راهت
شبی سیاهم و در آرزوی طلعت ماهت

در انتظار تو چشمم سپید گشت و غمی نیست
اگر قبول تو افتد فدای چشم سیاهت

زگرد راه برون آ که پیر دست به دیوار
به اشک و آه یتیمان دویده بر سر راهت

بیا که این رمد* چشم عاشقان تو ای شاه
نمی رمد مگر از توتیای گرد  سپاهت

بیا که جز تو سزوار این کلاه و کمر نیست
تویی که سود کمربند کهکشان به کلاهت

جمال چون تو به چشم و نگاه پاک توان دید
به روی چون منی الحق دریغ چشم و نگاهت

برو به کنج خراباتت ای ندیم گدایان
تو بختت آن نه که راهی بود به خلوت شاهت

در انتظار تو می میرم و در این دم آخر
دلم خوش است که دیدم به خواب گاه به گاهت

اگر به باغ تو گل بر دمید و من به دل خاک
اجازتی که سری بر کنم به جای گیاهت

تنور سینه ما را ای آسمان به حذر باش
که روی ماه سیه می کند به دوده آهت

کنون که می دمد از مغرب آفتاب نیابت
چه کوههای سلاطین که می شود پر کاهت

تویی که پشت و پناه جهادیان خدایی
که سرجهاد تویی و خداست پشت و پناهت

خدا وبال جوانی نهد به گردن پیری
تو شهریار خمیدی به زیر بار گناهت

روح شهریار شاد...

*رمد:چشم درد


89/4/18
3:45 ع

به بهانه ی درگذشت  دکتر منوچهر مرتضوی
مرگ  اندیشمند بزرگی مثل دکتر منوچهر مرتضوی چندان خبر تکان دهنده ای نیست؛ برای جامعه ای که هنوز در بهت حذف برزیل از جام جهانی به سر می برد و روزنامه هایش در سوگ مرگ اسطوره ی مارادونا تیتر می زنند و البته نسل جوانش بیشتر بیژن مرتضوی را می شناسند تا منوچهر مرتضوی را.
با این وجور هنوز هستند کسانی در اقلیت کیفی جامعه که مرگ آخرین سرداران فرهنگ را با تاسف نظاره می کنند.اما رسانه ها که در گذشته لا اقل برای جنازه ی  اصحاب فرهنگ هم که شده ،سنگ تمام می گذاشتند ، به تازگی این عادت نیکو را هم از یاد برده اند؛به طوریکه در واقعه ی مرگ آفریننده ی کتاب ماندگار "مکتب حافظ"، به ذکر مطالبی  ناکامل و گزینشی  اکتفا کردند.

سال های پایانی دهه ی چهل- دانشگاه تبریز؛از راست به چپ:دکتر مهدی روشن ضمیر،استاد شهریار،دکتر منوچهر مرتضوی.آن روزها استاد شهریار هم در دانشگاه تبریز تدریس می کرد.ازحاضران این عکس آخرین بازمانده دکتر مرتضوی بود که اخیرا  درگذشت.

در گشت و گذاری که تقریبا در همه ی رسانه های اصلی کشور داشتم ، به رسانه ای برنخوردم که به مهم ترین حادثه ی دوران زندگی استاد و حذف نا جوانمردانه و نا حق ایشان از سیستم دانشگاهی کشور اشاره ای کرده باشد.
من حرفی و مخالفتی در باره مسئله ی انقلاب فرهنگی ندارم و در چنین مقامی هم نیستم.اما حداقل به عنوان یک آدم که در فضای فرهنگ و دانشگاه تنفس کرده ام و ترکتازی آزادانه ی آدم های فاسد و بی دین و لامذهب را در دانشگاه هایمان دیده ام ، حق دارم بپرسم که آدمی در مقام علمی و ادبی دکتر مرتضوی که صدالبته مراتب تدین و انسانیتش هم بر کسی پوشیده نیست ،به چه گناهی   ،آن گونه نواخته شد؟
گاهی که آرا و اندیشه های مشکوک   آدم هایی مثل آن "فیلسوف تکثر اندیش روشنفکر شده" را که روزگاری در راس پروژه ای به نام تصفیه گری قرار داشت،  می شنوم ؛ کاملا به این مشکوک می شوم که نکند  یک روز ،  عده ای نیمه نابغه ی فرصت طلب از قماش همان آقایان فیلسوف  ، به بهانه ی انقلاب فرهنگی ،نوابغی مثل مرتضوی را از دانشگاه های ما گرفتند تا صندلی های بزرگ برای آدم های کوچکی مثل خودشان خالی شوند؟
............
به هر حال دکتر مرتضوی اندیشمند بزرگی بود که تمام زندگی اش را وقف ادبیات و فرهنگ ایران و آذربایجان کرد.او در راس هرم شاگردان مرحوم بدیع الزمان فروزانفر قرار داشت که گسترش دهندگان ادبیات دانشگاهی ایران شدند.با حضور خود اعتباری به دانشکده ی ادبیات داد که هنوز که هنوز ست باقی ست.تحقیقات و کتاب های ارزشمند او بخصوص در باره  زبان باستانی آذربایجان سدی محکم  بود در برابر تفکرات انحرافی  که  ارزش آن ها را به طور کامل ، نسل های بعدی در خواهند یافت؛ همچنانکه ضایعه ی از دست دادنش را و بدتر از همه ضایعه ی همان حذف ناجوانمردانه اش را.
با کتاب مکتب حافظ،نگاهی نو به حافظ را فارغ از خرافات و تعصبات بنیان نهاد  و حافظ را وارد دایره ی نگاه خرد مندانه و معقول کرد.حافظ تا پیش از "مکتب حافظ آ" یا یک کافر لا ابالی می خواره بود و یا یک عارف به لقای حق رسیده ی معصوم.او بود که زنگاره ی این تو همات خام را از آیینه ی حافظ زدود و برای اولین بار حافظ را به عنوان پدیده ای انسانی به شیوه ای علمی مورد بررسی قرار داد.
این سید فرزانه مراتبی عالی ازشجاعت و  تقوا و عرفان را هم داشت.به حضرت امیر عشق می ورزید. این حقیقت امروز در همه جا پیچیده که مرتضوی هرگز در مقام یک استاد به دانشجویی بیش از آنچه استحقاقش را داشت ،امتیاز اعطا نکرد.معروف است که حتی به یکی از نزدیک ترین دوستانش که تقاضای تدریس در دانشگاه  تبریز را داشت ، به خاطر عدم صلاحیت علمی  اجازه تدریس نداد.اتفاقا همین فرد در مقایسه با کسانی که بعد از کنار رفتن مرتضوی، از کرسی های تدریس دانشکده ادبیات آویزان شدند و بالا رفتند ، بسیار وضعیت بهتری داشت.رفتار عادلانه  او در مقام یک استاد و رییس دانشگاه ، دشمنان زیادی  را از میان بی سوادان پر مدعا برایش تراشید که بعد ها در آن ماجرای شرم آور به خوبی نقش آفرینی کردند.
در دوران  طوفانی انقلاب که رییس دانشگاه تبریز  بود ،  سیلی به صورت رییس ساواک زد و به سرکوب دانشجویان اعتراض کرد.شجاعتی که از کمتر انقلابی بر می آمد....هرکسی غیر از منوچهر مرتضوی بود ، شاه،  اعدامش می کرد.
روزی هم که نا جوانمردانه و با سعایت حسودان  ومردودی های بی استعداد و آدم ها منافق ،خانه نشین شد، نه با "بی بی سی" مصاحبه کرد و نه برای نمایندگان کنگره ی آمریکا نامه نوشت....و البته ماه پشت ابر نمی ماند؛به زودی عقلای قوم ،پی به حقیقت بردند و بالاترین مقامات رسمی مملکت برای عذر خواهی به پابوسش آمدند.اما او را که آرامش  خلوت گزیدن را دیده  بود  ، حاجتی به تماشا نبود.
روحش شاد.
ما بعد التحریر(23تیر89/ساعت17):
1-ای کاش به تعداد دوستانی که برای مرگ های انتزاعی ، وبلاگ به روز می کنند ، برای منوچهر مرتضوی هم  سوگوار داشتیم.بیش از اندازه  مجازی شده ایم...
2-دروغگو دشمن خداست.
3-راستی....فاتحه مع الصلوات...برای بعضی آقایان که با تاییدات انتزاعی زنده اند .

89/4/6
1:54 ص

به مهدی باکری و پیکر دریایی اش:

همچنان بعد سال ها ...دهه ها
می رود پیکرت به اقیانوس
با تو این رود غرق در رویا
بی تو این خاک دفن در کابوس

از تو عکسی تمام رخ مانده
روی دیوار های "شط رنجی"
مات لبخند زنده ات شده اند
خیل شطرنج بازهای عبوس

ماهرویان پلنگمان کردند
برجسازان کلنگمان کردند
بعد تو رنگ رنگمان کردند
عده ای تاجر پر طاووس

این یکی رهن بانک های رباست
آن یکی هم "به رهن میکده هاست"*
حال و روز برابری دارد
چفیه ی ما و خرقه ی سالوس

مثل اصحاب کهف برگرد و
مردمی کن شب سگی مان را
غم ندارم از اینکه خواهد شد
سکه ام مال عهد دقیانوس

رضا شیبانی-اسفند88

*هنوز خرقه ی حافظ به رهن میکده هاست


مشخصات مدیر وبلاگ
 
رضا شیبانی اصل[90]
 

عجیب دنیایی است دنیای ما...دامپزشکی خوانده ام!...تا آخر دکترای درد!!اما....غزل دوست همیشه های من است؛... در لحظاتی که دارو کفاف نمی دهد ...نوشداروی غزل از راه می رسد. هنرجوی سینما هم هستم... ... جرایم دیگری هم مرتکب شده ام.


لوگوی وبلاگ
 

عناوین یادداشتهای وبلاگ
خبر مایه
بایگانی
 
زمستان 86[2] فروردین 87[2] اردیبهشت87(پاییز آمد باز دیگر بار سارا)[1] خرداد ماه سرسری من[1] انا الحق می دمید از قل هو الله هیاهویت[1] ...چون کویری که ترک خورده پر از لبخندم[1] ...نارنجکی آماده ی پرتاب بودم[1] از آفتاب پس ابر ما خبر داری؟[1] ...ما هر دو دل به یک نمکین چهره داده ایم[1] ...افطار ها بدون تو پشت مرا شکست[1] ماهی سیاه کوچولو[2] هنوز هم به دعا آیه ی برات خوشم...[1] کجاست عشق که با اشتباه خوش باشیم[1] ای خویش دخترانه ی من کو عروسکت؟[1] وسرت قطعنامه خواهد شد...[1] یادی از گذشته[1] لبخند قلک ...بغض قلک[1] مانیفست عشقی - فلسفی یک قناری قفسی..[1] ...مقصود غزاله ی گریزان![1] به خاطر یک ربع سکه[1] شعر + دونکته+سه نقطه[1] التماس دعا دل شکسته![1] دختر کوزه به دوش[1] تقدیر[1] مادر نمیر...[1] سارا2[1] طفلی جسور بود و چراغ مرا شکست[1] بسیار منطق ها که بی عشقت جنون شد[1] نیر تبریزی[4] افتاده بر آب؟ با رفته بر باد؟[1] ارباب زمستان-غزلی از شهریار[1] نامه ای به یک استاد خود خوانده[1] مرثیه ای برای غیرت[1] شعری برای امام[1] غزلی یک ساله[1] حلق حسین است این نه اسماعیل[1] چقدر انار نچیدیم[1] نامش بلند نان حلالی که داشتیم[1] عطسه ی تفنگ[1] خواب سیاسی[1] تو های و هوی صد غزلی[1] سه نکته[1] بهاریه ای متفاوت[1] با این حساب[1] کلاه[1] حضرت شیطان[1] گذار[1] بلای بی برگشت[1] لطفا تقلب نکنید[1] خویش دخترانه[1] پری سان[1] لالایی بهار[1] چفیه ی ما و خرقه ی سالوس[1] حکایت آن ظلم بزرگ[1] شهریور 89[4] مرداد 89[2] تیر 89[1] مهر 89[3] آبان 89[3] آذر 89[2] دی 89[3] بهمن 89[3] اسفند 89[1] فروردین 90[1] اردیبهشت 90[2] خرداد 90[1] تیر 90[1] مهر 90[1] آبان 90[1] آذر 90[3] دی 90[3] بهمن 90[2] فروردین 91[2] اردیبهشت 91[6] خرداد 91[3] تیر 91[2] مرداد 91[4] شهریور 91[3] مهر 91[1] آبان 91[1] آذر 91[1] بهمن 91[2] اسفند 91[3] فروردین 92[1] اردیبهشت 92[2] خرداد 92[4] تیر 92[3] مرداد 92[3] شهریور 92[1] بهمن 92[1] مرداد 93[6] شهریور 93[5] مهر 93[3] آبان 93[2] آذر 93[1] دی 93[1]
لینک‌های روزانه
 
صفحه‌های دیگر
دسته بندی موضوعی
 
تبریز ، سکوت کاهگلی ، رضا شیبانی ، سعید جلیلی ، قالیباف ، شهریار ، بی بی سی ، انتخابات ریاست جمهوری ، بهار ، ایران ، جمشید علیزاده ، خبرگزاری فارس ، روحانی ، زلزله آذربایجان ، تهران ، حسن روحانی ، آزادی ، بهارستان ، انتظار ، امام علی ، تفنگ ، شیعه ، گلشیفته فراهانی ، غیبت ، مشروطه ، نقد نیوز ، مادر ، ماه رمضان ، محرم ، یوسف ، صدا و سیما ، سمیه محمدیان ، اهر ، سهند ، سوره فلق ، سوره یوسف ، سوریه ، سیب ، سید علی قاضی طباطبایی ، سکوت کاه گلی ، سفارت انگلیس ، سفر به امریکا ، سفره های بسم الله ، سلام ، رضایی ، ره پویان ، رهی معیری ، شاعر ، شاملو ، شاه غزل ، شاهنامه فردوسی ، شب گرد بودن ، شب های قدر ، شطرنج ، شعر ، شعر آورد تبریز ، شعر امروز ایران ، شعرآورد تبریز ، شفیعی کدکنی ، شمعدانی ، شهدا ، شهر ، شهرستان ادب ، صفر ، صمد بهرنگی ، صیغه ، طاهر قرة العین ، طهران ، عارف ، عاشورا ، عبدالکریم سروش ، عثمانی ، عزاداری ، عفت ، علامه طباطبایی ، علی اصغر ، علی محمد باب ، علی محمد موب ، علی محمد مودب ، عمران صلاحی ، غرضی ، غزل ، غزل پست مدرن ، غزل معاصر ، قبیله ی ترک ، قرآن ، قرآن کریم ، قزوه ، قصه ی پریان ، قلم صنع ، قیامت ، کاخ نشینان ، کوچه ی معشوقه پرور ، کوخ نشینان ، گذار ، گربه ، گرگ در اساطیر آذربایجان ، گرگ و میش سگی ، گسل ، گل نرگس ، یوسف و زلیخا ، کربلا ، کرد ، کلرپرومازین ، کوئینتین تارانتینو ، کوبانی ، کیسه بوکس ، محسن چاوشی ، محسن مخملباف ، محمد تقی برغانی ، محمد رضا شفیعی کدکنی ، مردم صیاد ، مثنوی در خوشاب ، مجید مجیدی ، مارادونا ، نمایشگاه کتاب ، نمایشگاه کتاب تهران ، نو عروس دریا پوش ، نوروز ، نیر تبریزی ، نیر رند ، هاشمی ، هاشمی رفسنجانی ، هریس ، هزار آوا هزار آوا ، هفت سین ، هلال احمر ، هم آورد اولین بوسه ، هواپیما ربایی ، وایبر ، ولایتی ، یاد کوچه ، مشهد ، مصدق ، من بچه جوادیه ام ، مناظره ی کاندیداهای ریاست جمهوری ، منبر ، مهدی باکری ، مهدی سیار ، مهدی موعود ، میدان مین ، میرزا محمد تقی حجت الاسلام ، میلاد عرفانپور ، ناصرالدین شاه ، نامه امیر کبیر به ناصرالدین شاه ، نان ، نرک زبانان ایران ، نسل کشی ، فائزه ، فاطمه ، فلسطین ، فلسفه ، فلسفه غرب ، فیس بوک ، قالی ، قالی تبریز ، گوشه بیداد ، لغت نامه ی دهخدا ، صبح ستاره بند ، شهریار افسانه ای شعر ایران ، شهید ، شهید مصطفی احمدی روشن ، شیخ اصلاحات ، شیراز ، شیطان ، تقلب سایت جرس ، تقوایی ، تندیس آزادی ، تبلیغات ، تداعی گری ، تروریسم ادبی ، ترک زبان ، بیژن ترقی ، بیضایی ، پان ترکیسم ، پاییر تبریز ، پاییز ، پدر ، پرچم ، پرواز ، پست مدرن ، پلیس فتا ، پیامبر اسلام ، تاج ، امام علی علیه السلام ، امام مهدی ، امام هادی ، امیر علی آذرطلعت ، امیر کبیر ، امیری فیروزکوهی ، امیرکبیر ، انجمن ادبی تبریز ، انشا ، انقلاب فرهنگی ، انگلیس ، بهشت ، hasan rohani ، آتشکده ، آذربایجان ، آفاق شاعری دیرین ، آمریکا آمریکا ننگ به نیرنگ تو ، آناتومی ، آیینه ، احمدی نژاد ، اخوان المسلمین ، ارباب زمستان ، ارس ، اساطیر آذربایجان ، استاد خود خوانده ، اسراییل ، اسم رمز کودتای 28 مرداد ، اصحاب کهف ، امام ، امام حسن ، امام حسین ، امام حسین(ع) ، امام رضا ، امام زمان ، ایرانیت ، ایسنا ، با چراغ و آیینه ، باران مصنوعی ، بارور کردن ابر ها ، بازداشت روزنامه نگاران ، بازدید سرزده رهبر انقلاب از مناطق زلزله زده ی آذربایجان ، بانک ، برزیل ، برنا ، برهنگی ، بروید به جهنم ، بغداد ، بمب گذاری ، به یاد باد ، حسن زاده لیله کوهی ، حسین ، حسین جنتی ، حسین قرائی ، خاتمی ، خانه ی فرهنگ تبریز ، خبرگزاری تسنیم ، ثروتیان ، جام جهانی ، جامعه ما ، جبهه ی مطالعات انقلاب اسلامی ، جشنواره ی پاریس شاعرانه ، جلال آل احمد ، جماران ، جنبش عدالت خواه دانشجویی ، جنبش کامنتی ، جنگ ، جهان ، جهنم ، جوک قومیتی ، چرای آزادی ، چشمان آهوی تو ، حافظ ، حافظ شیرازی ، حافظ عرصه ی شعر عاشورایی ، حج ، حجاج ، حداد عادل ، حدیث ، حراج ، حرامزاده های لعنتی ، زلزله تهران ، زمانه ، زن در شاهنامه ، زن ستیزی ، زن و شاهنامه ، ساحل ، سارا ، سبز ، سبلان ، ستار خان ، ستارخان ، سعید آقا نژاد ، سعید بیابانکی ، روز ملی شعر و ادب فارسی ، روستا ، رونمایی از کتاب ، زبان ترکی ، زبان ترکی معیار ، زخم کهنه ی ایل ، زلزله ، خدا ، خشت بی غیرتی ، خط قرمز ، خنده نخل ، خویش دخترانه ، خیمه ، دارو ، داروی اعصاب ، داعش ، دانشگاه آزاد از عدالت ، دانشگاه تبریز ، دانشگاه سوربن ، دانشکده ادبیات ، دپارتمان زبان و ادبیات فارسی سوربن ، دختر غزلواره ی ایل ، دختر قالیباف ،
موسیقی


ترجمه از وردپرس به پارسی بلاگ توسط تیم پارسی بلاگ