89/10/30
1:10 ص
دل آینه ی خجسته باشد خوشتر
این آینه هم شکسته باشد خوشتر
پیشانی پینه بسته خوب است ، اما
آن دست که پینه بسته باشد خوشتر
جلسه ی هفتگی خانه ی شعر تبریز ، این پنجشنبه هم طبق معمول راس ساعت 16در خانه ی ختایی برگزار می شود.(برای آدرس کلیک کنید)بخش اول جلسه مختص "درس گفتار های صائب شناسی" استاد جمشید علیزاده و بخش دوم مختص شعرخوانی و نقدخواهد بود.
89/10/22
11:41 ص
آغاز به کار جلسات خانه ی شعر
افتتاحیه:پنجشنبه 23 دی ماه 89-ساعت 30/15
تبریز- خانه ی تاریخی ختایی
آدرس خانه ی ختایی:
1-از سمت خیابان ارتش جنوبی:کوچه ی صدر-بن بست ختایی ها-خانه ی ختایی
2-از سمت خیابان امام: روبروی موزه ی آذربایجان-کوچه ی شهید دل حامد-نرسیده به باغشمال-سمت راست-بن بست ختایی ها-خانه ی ختایی
89/10/15
8:0 ع
به خون نشسته دلم مثل قالی تبریز
طلوع می کنی آخر، به نور و نار قسم
به آسمان، به افق های بی سوار قسم
هنوز منتظر بازگشتنت هستم
به لحظه های غم رفتن قطار قسم
خزان به سخره گرفته ست گریه ی گل را
به غصه های دل ابری بهار قسم
نمانده است گل و نیست جای شکوه ز باد
که می خورد به سر پر غرور خار قسم
نشانده ام به دل خسته داغ شهری را
به قلب خسته ی این شهر داغدار قسم
به خون نشسته دلم مثل قالی تبریز
به حلقه و گره و مرگ و چوب دار قسم
دلم شبیه گسل های شهر تبریز ست
به این سکوت ... به این صبر پایدار قسم
کجا روم که دمی شهریار خود باشم؟
نه شهر مانده...نه یاری...به شهریار قسم
ولی هنوز به آینده روشن است دلم
به بخت تیره ی مردان این دیار قسم
آذر89-تبریز
89/9/16
11:0 ع
...با نام خدا ،خون خدا را بفروشد
هرکس که به یک جرعه خدا را بفروشد
تردید مکن ؛ ما و شما را بفروشد
از خوبی ما دوست اگر گفت در آغاز
می خواست سرانجام که ما را بفروشد
گمگشته ی دریاییم اما بلد ما
تنها بلد ست آب به دریا بفروشد
در شهر مسیحا کش ما خیل حواری
اکراه ندارد که چلیپا بفروشد
با شیخ بگویید که با خویش نیارد
دینی که قرارست به دنیا بفروشد
با شیخ بگویید که جز او که تواند
با نام خدا ،خون خدا را بفروشد
یک عمر نگه داشته ایمان خودش را
کا مروز به شیطان مبادا بفروشد
جز یوسف مصری همگان مشتریانند
آن آبرویی را که زلیخا بفروشد
با گردنی افراشته فریاد زدم : عشق
تا عشق سرم را به چه سودا بفروشد؟
باید بخرد تلخی شمشیر به جانش
میثم نشود هر کس خرما بفروشد
رضا شیبانی - آبان89-تبریز
ما بعد التحریر :
-مصاحبه ی من با ایسنا درباره ی "نیر تبریزی":
ما بعدالتحریر(ظهر عاشورا):
الهی اکبر از تو ، اصغر از تو
به خون آغشتگانم یکسر از تو
اگر صد بار دیگر بایدم کشت
حسین از تو،سر ازتو،خنجر از تو
نیر تبریزی
89/9/6
8:44 ع
کجاست عشق که با اشتباه خوش باشیم
شبیه شعله به عمر تباه خوش باشیم
کجاست برق که مانند ابر های بهار
به سر کشیدن یک جرعه آه خوش باشیم
کجاست باد که مثل درخت های خزان
به دست خشک و سر بی کلاه خوش باشیم
خیال برکه ی ما را به هم بریز! ای سنگ!
که ما چقدر به رویای ماه خوش باشیم
که ما چقدر به جبر زمان برنده شویم؟
بیا به باختنی دلبخواه خوش باشیم
بیا که در تب این راه های بی مقصد
شبیه قله ی "نا سر به راه" خوش باشم
نماز صبح به خفتن قضا نخواهد شد
اگر که تا به سحر با گناه خوش باشیم
گناه به ؛که سر سفره های "الا الله"
به نیم زمزمه ی "لا اله" خوش باشیم
ما بعدالتحریر(ساعت14سه شنبه 9 آذر):
مظلومیتی دیگر برای هنرمندان تبریزی؛پیکر «قبهزرین» در سکوت و تنهایی راهی تبریز شد.(کلیک)
عجیب دنیایی است دنیای ما...دامپزشکی خوانده ام!...تا آخر دکترای درد!!اما....غزل دوست همیشه های من است؛... در لحظاتی که دارو کفاف نمی دهد ...نوشداروی غزل از راه می رسد. هنرجوی سینما هم هستم... ... جرایم دیگری هم مرتکب شده ام.