90/1/19
3:46 ص
...این ملک پیر جوان کش
عمر مرا می سرایند، این جوی های روان کش
این جوی های روان و این عمر های زمان کش
اینک منم؛ آن مسافر، کز پیش و پس بسته راهش
بسته کمر از چپ و راست، او را شبی کاروان کش
پشت سرم آه تبریز، تبریز اسطوره آویز
در پیش رو داغ تهران، تهران ستار خان کش
تبریز تبدار بدرود...بدرود شهر مه آلود
ای آرمانشهر ویران...بدرود ای آرمان کش
ما پنجه افکندگانیم با شاخ عثمانی و روس
حرمت نگهدار تهران، ای سفره ی میهمان کش
هر ملتی در زمانه، زنده ست با قهرمانش
اما چه بایست گفتن؟ با ملت قهرمان کش
مشروطه مشروطه مردیم در اختناقی دهان کوب
جان کنده و دل نکندیم زین ملک پیر جوان کش
هر چند نامهربانی ، هر چند ناهمزبانی
مهر وطن در دل ماست، ای مغرب خاوران کش
مهر وطن در دل ماست، این هر دو آب و گل ماست:
تبریز ستارخان سوز... تهران ستارخان کش
رضا شیبانی-آذر89
89/12/4
4:16 ع
معشوقه ای نداشتم اما برادرم
کوبید سنگ فتنه ی قابیل بر سرم
مویی زحسن یوسف کنعان نداشتم
اما دریغ از حسد نا برادرم
دیگر هراس صید شدن نیست در دلم
بالاتر است از این همه کار کبوترم
هر روز در حضیض قفس یاد می دهم
پرواز را به بال و پر شوق پرپرم
وحشت مکن زتنگی آغوش گور من
این حس مادرانه ی خاک است مادرم!
آیینه، ناشکسته در این "سنگ شهر" نیست
دردا که بار آینه بر دوش می برم
ای کاش تکه چوب رهایی شوم بر آب
باب تنور نیست درخت تناورم
89/11/22
3:47 ع
تا سیب های حیاطمان سرخ شوند
سیلی های زیادی خوردیم
پدر مرد
مادر دق کرد
و من آنقدر بی حوصله شدم
که فکر چیدن سیب از سرم پرید
حالا سیب ها هرسال
انقدر سرخ می شوند
که می افتند
بی آنکه کسی سراغشان را بگیرد
می گندند
مثل من
که سال به سال
طعم سیب را از یاد برده ام
تا مبادا
طعم سیلی سال های رفته
دوباره در دهانم
مزه کند
رضا شیبانی-شهریور88
89/11/15
11:31 ص
مبارک است آقای فرعون
نیل دهان باز کرده تا تو را بجود
و تفاله ات را تف کند به صورت بنی اسرائیل
با سنگ هایی که کابوی های شتر سوارت به سمت ما پرتاب می کنند
برایت مقبره ای خواهیم ساخت به شکل هرم
و تبدیلت خواهیم کرد به جاذبه ای توریستی
برای گردشگران فلسطینی
تا شرم الشیخ بیشتر از این شرمنده ی کودکان غزه نباشد
با آن گردشگران لخت اسراییلی
مبارک است آقای فرعون
نترس
راحت بمیر
تنها نخواهی ماند در آن مقبره
به زودی سامری را هم دراز به دراز،کنارت دفن می کنیم
توجه:
جلسات خانه ی شعر تبریز، از هفته ی بعد به صورت دائمی ،هر پنجشنبه ساعت 16 در پارک مفاخر ،جنب مسجد طوبا برگزار خواهد شد.
89/11/6
7:50 ع
غزلی:
...مریم باشیم
بیش از این فرصت آن نیست که با هم باشیم
پس بیا این دم آخر کمی آدم باشیم
خاطرت جمع که اصرار به جایی نرسد
از هم اینگونه مقدر شده تا کم باشیم
کمی از گریه ی خود کم کن و لبخند بزن
تا به زخم دل هم بوسه ی مرهم باشیم
گرچه پاکیم قرار ست که محکوم شویم
گرچه فاشیم قرار ست که مبهم باشیم
ما دو محکوم به اعدام، دو مجنون ،دو خراب
که قرار است دو شیطان مجسم باشیم
نیست بر عصمت ما شاهد عیسی نفسی
مردی آن ست در این محکمه مریم باشیم
خبری:
استثنائا ، جلسه ی این پنجشنبه (7بهمن) خانه ی شعر تبریز ،به جای خانه ی ختایی ، در محل انجمن ادبی تبریز در مقبره الشعرا برگزار می شود.
ساعت4-مقبره الشعرا - انجمن ادبی تبریز-جلسه خانه ی شعر تبریز
عجیب دنیایی است دنیای ما...دامپزشکی خوانده ام!...تا آخر دکترای درد!!اما....غزل دوست همیشه های من است؛... در لحظاتی که دارو کفاف نمی دهد ...نوشداروی غزل از راه می رسد. هنرجوی سینما هم هستم... ... جرایم دیگری هم مرتکب شده ام.