87/8/23
5:6 ع
سلام دوستان
شرمنده ام از محضرتان که هفته ها بود به شعر هایم سر می زدید و من اما نمی توانستم پاسخ لطفتان را بدهم.مسافرت و دل مشغولی های دیگر مانع بود ؛ وگرنه ذره ای در ارادت اینجانب به تک تک همدلانی که در این مدت پیام های دل نشین و دل گرم کننده برایم ارسال کرده اند ،نیست.
با غزلی و خبری بازگشته ام.خبر اینکه دوست شاعرم "دکترسید احمد استوار"هم به جمع وبلاگ نویسان پیوسته است (کلیک کنید)که حضور این دوست خوب را به فال نیک می گیرم....واما غزل ، که منتظر حماسه آفرینی شما در بخش نظرات است:
برای نباختن های عمرم:
کجاست عشق که با اشتباه خوش باشیم
شبیه شعله به عمر تباه خوش باشیم
کجاست درد که مانند ابر های کبود
به سر کشیدن یک جرعه آه خوش باشیم
کجاست برف که مثل درخت های خزان
به دست خشک و سر بی کلاه خوش باشیم
خیال برکه ی ما را ، به هم بریز! ای سنگ!
که ما چقدر به رویای ماه خوش باشیم...
...که ما چقدر به جبر زمان برنده شویم؟
بیا به باختنی دلبخواه خوش باشیم
بیا که در تب این راه های بی مقصد
شبیه قله ی نا سر به راه خوش باشم
نماز صبح به خفتن قضا نخواهد شد
اگر که تا به سحر با گناه خوش باشیم
عجیب دنیایی است دنیای ما...دامپزشکی خوانده ام!...تا آخر دکترای درد!!اما....غزل دوست همیشه های من است؛... در لحظاتی که دارو کفاف نمی دهد ...نوشداروی غزل از راه می رسد. هنرجوی سینما هم هستم... ... جرایم دیگری هم مرتکب شده ام.