91/6/22
10:0 ص
مرگ اگر مردانه باشد مرگ اگر در راه دوست
زندگی زیباست اما مرگ زیباتر از اوست
من گدای زنده بودن نیستم مرگم ببخش
شاهرگ های مرا با تیغ شاهان گفت و گوست
با طناب دار خواهم گفت راز خویش را
با طناب دار بغضی را که پنهان در گلوست
ای زبانت گرم ای شمشیر بر من لب گشای
گفت و گویی با تو سرخ و آتشینم آرزوست
خنجرم را در گلوی خصم می کارم ولی
جابجا سرنیزه ی یاران به پهلویم فروست
شهر نا مردست اگر داری سر مردانگی
داستانت با حریفان قصه ی سنگ و سبوست
شهر از سودابه پر شد آتشی روشن کنید
لاجرم هر کس که بر آتش نزد بی آبروست
یک نفر انسان نشد پیدا در این شهر خراب
شیخ، اما با چراغ روشنش در جستجوست
شیخ ! ...می ترسم چراغت را حریفان بشکنند
شیخ... ای چشم و چراغ ما! جهان بی چشم و روست
من/سکوت کاهگلی
91/6/17
9:53 ع
روزی که بردن را به یاد باد دادند
در باد مردن را به گل ها یاد دادند
پژمردن این شمعدانی ها به من گفت
خاکستر پروانه ای برباد دادند
از شاعران دنیا و عقبا را گرفتند
یعنی " به هرکس هر چه باید داد دادند"
این خانه های سنگی و سیمانی شهر
شب گرد بودن را به شاعر یاد دادند
چشمان آهوی تو در این شهر آخر
ما را به دست مردم صیاد دادند
شور رهایی باد از آن کلاغان
وقتی به بلبل گوشه ی بیداد دادند
باید که تا عمر است از جورت بنالم
یعنی تو را فرّ و مرا فریاد دادند
91/6/9
4:14 ع
اگر فیلم "دوچشم بی سو" ساخته ی محسن مخملباف را دیده باشید ، حتما شخصیت معلم روستا با بازی مجید مجیدی را به یاد دارید.شخصی با سبیل مارکسیستی و عینک درشت و کلاه پوستی.این کاراکتر یک شبیه سازی واضح از صمد بهرنگی بود.این فیلم محصول دوران افراطی گری شبه مذهبی مخملباف است.زمانی که او هنوز ، روشنفکر نشده بود و فعلا داشت با نگاتیوهای مفت و مجانی حوزه ی هنری با نسبت بیست به یک تمرین کارگردانی می کرد تا در دهه ی هشتاد بتواند راحت تر فیلم پورنو بسازد....بگذریم....سخن اصلی ما شبیه سازی چهره ی مرحوم بهرنگی د ر فیلم دو چشم بی سوست.مخملباف در این فیلم بدترین توهین ها را به صورت غیر مستقیم نثار صمد می کند و از وی چهره ای فاسد، زن باره و خائن می سازد....صمد بهرنگی یک مارکسیست بود.انگیزه ای برای دفاع از اندیشه های اوندارم.اما بهرنگی ، هر چه بود فاسد و زن باره و خائن نبود. فردی بود نخبه و از خانواده ای محترم و رنج کشیده در تبریز ، که از قضا نویسنده ای بزرگ شد و سودای عدالت طلبی اش او را مثل بسیاری از ادبیاتی های مطرح دهه ی سی و چهل ، جذب عقاید مارکسیستی کرد.
دو چشم بی سو اگر چه فیلم مهمی نیست، اما لکه ننگی ست بر دامن تمام کسانی که در توهین به صمد بهرنگی مشارکت داشتند.همه ی این ها یک عذرخواهی بدهکارند.البته از آدم شارلاتان و هفتاد رنگی مثل مخملباف آن هم بعد از سی سال انتطاری نیست؛ولی لا اقل مجید مجیدی بزرگ می تواند با یک عذر خواهی از خانواده ی صمدبهرنگی بر بزرگی خود بیفزاید.
پی نوشت:منظور از نسبت بیست به یک، تعداد برداشت یک نمای واحد است.معمولا نسبت معمول دو به یک یا سه به یک است.مخملباف در دوچشم بی سو به دلیل بی مهارتی ، هر نما را به طور میانگین بیست بار فیلم برداری کرده بود.یعنی هفت تا ده برابر بیش از حد معمول .ی هفت تا ده برابر هزینه ی بیشتر.
عجیب دنیایی است دنیای ما...دامپزشکی خوانده ام!...تا آخر دکترای درد!!اما....غزل دوست همیشه های من است؛... در لحظاتی که دارو کفاف نمی دهد ...نوشداروی غزل از راه می رسد. هنرجوی سینما هم هستم... ... جرایم دیگری هم مرتکب شده ام.