89/9/16
11:0 ع
...با نام خدا ،خون خدا را بفروشد
هرکس که به یک جرعه خدا را بفروشد
تردید مکن ؛ ما و شما را بفروشد
از خوبی ما دوست اگر گفت در آغاز
می خواست سرانجام که ما را بفروشد
گمگشته ی دریاییم اما بلد ما
تنها بلد ست آب به دریا بفروشد
در شهر مسیحا کش ما خیل حواری
اکراه ندارد که چلیپا بفروشد
با شیخ بگویید که با خویش نیارد
دینی که قرارست به دنیا بفروشد
با شیخ بگویید که جز او که تواند
با نام خدا ،خون خدا را بفروشد
یک عمر نگه داشته ایمان خودش را
کا مروز به شیطان مبادا بفروشد
جز یوسف مصری همگان مشتریانند
آن آبرویی را که زلیخا بفروشد
با گردنی افراشته فریاد زدم : عشق
تا عشق سرم را به چه سودا بفروشد؟
باید بخرد تلخی شمشیر به جانش
میثم نشود هر کس خرما بفروشد
رضا شیبانی - آبان89-تبریز
ما بعد التحریر :
-مصاحبه ی من با ایسنا درباره ی "نیر تبریزی":
ما بعدالتحریر(ظهر عاشورا):
الهی اکبر از تو ، اصغر از تو
به خون آغشتگانم یکسر از تو
اگر صد بار دیگر بایدم کشت
حسین از تو،سر ازتو،خنجر از تو
نیر تبریزی
89/9/6
8:44 ع
کجاست عشق که با اشتباه خوش باشیم
شبیه شعله به عمر تباه خوش باشیم
کجاست برق که مانند ابر های بهار
به سر کشیدن یک جرعه آه خوش باشیم
کجاست باد که مثل درخت های خزان
به دست خشک و سر بی کلاه خوش باشیم
خیال برکه ی ما را به هم بریز! ای سنگ!
که ما چقدر به رویای ماه خوش باشیم
که ما چقدر به جبر زمان برنده شویم؟
بیا به باختنی دلبخواه خوش باشیم
بیا که در تب این راه های بی مقصد
شبیه قله ی "نا سر به راه" خوش باشم
نماز صبح به خفتن قضا نخواهد شد
اگر که تا به سحر با گناه خوش باشیم
گناه به ؛که سر سفره های "الا الله"
به نیم زمزمه ی "لا اله" خوش باشیم
ما بعدالتحریر(ساعت14سه شنبه 9 آذر):
مظلومیتی دیگر برای هنرمندان تبریزی؛پیکر «قبهزرین» در سکوت و تنهایی راهی تبریز شد.(کلیک)
عجیب دنیایی است دنیای ما...دامپزشکی خوانده ام!...تا آخر دکترای درد!!اما....غزل دوست همیشه های من است؛... در لحظاتی که دارو کفاف نمی دهد ...نوشداروی غزل از راه می رسد. هنرجوی سینما هم هستم... ... جرایم دیگری هم مرتکب شده ام.