91/1/8
8:26 ع
ای شیر آهو چشم نیزاران خوزستان
از این جهان گرگ دل ،داد مرا بستان
من نعره ای شیرانه می خواهم در این وادی
خاموش بادا بانگ رود و نغمه ی دستان
تو یکه می آیی که از شش گوشه بگریزند
این شمرهای هار، این سگ های شش پستان
تو می رسی از راه تا دنیای عاشق کش
دیگر نریزد شوکران در ساغر مستان
در قد تو قطعیت شیرین نخلستان
در چشم تو طعم تامل های تاکستان
سردم شد از این عصرهای برفی دلتنگ
بر من بتاب ای آفتاب ظهر تابستان
رضا ش
فروردین 91
90/11/21
8:19 ع
مرگ اگر مردانه باشد مرگ اگر در راه دوست
زندگی زیباست اما مرگ زیباتر از اوست
من گدای زنده بودن نیستم مرگم ببخش
شاهرگ های مرا با تیغ شاهان گفت و گوست
با طناب دار خواهم گفت راز خویش را
با طناب دار بغضی را که پنهان در گلوست
ای زبانت گرم ای شمشیر بر من لب گشای
گفت و گویی با تو سرخ و آتشینم آرزوست
من جگر دارم اگر تو زهر پیش آورده ای
در دل خود گوهری دارم که خونینش نکوست
خنجرم را در گلوی خصم می کارم ولی
جابجا سرنیزه ی یاران به پهلویم فروست
شهر ،نامردست اگر داری سر مردانگی
داستانت با حریفان قصه ی سنگ و سبوست
شهر از سودابه پر شد آتشی روشن کنید
لاجرم هر کس که بر آتش نزد بی آبروست
یک نفر انسان نشد پیدا در این شهر خراب
شیخ اما با چراغ روشنش در جستجوست
شیخ ! می ترسم چراغت را حریفان بشکنند
شیخ ای چشم و چراغ ما! جهان بی چشم و روست
رضا شیبانی
90/11/4
6:30 ع
مژده بده یا علی که ماه صفر رفت
رفت اگرچه به اشک و خون جگر رفت
در جگر این غروب سرخی و صفرا ست
آه چه بر کشتگان ماه صفر رفت
آه ز سوزی که در خرابه ی محنت
بر جگر کودکان ز داغ پدر رفت
آه از آن سر، که همچو گوهر غلطان
خسته به بازار شام تیره گهر رفت
آه از آن دل که همچو آینه ی صبح
در گذر مردمان تنگ نظر رفت
من چه بگویم که جز خدای که داند
بر دل زینب چه آتش و چه شرر رفت
با همه ی روسیاهی آمده ام باز
مژده بده یا علی که ماه صفر رفت
بازبگردان اگر رسید بلایی
بازبگردان اگر قضا و قدر رفت
رضا ش-4بهمن 90
30 صفر 33
نکته:این شعر به معنای قائل بودن به نحوست ماه صفر نیست.ماه صفر ماه شهادت و غم های مبارک است.فقط عرض ارادتی ست به مناسبت پایان ایام عزاداری.
90/10/28
3:36 ع
بیچاره جریان روشنفکری ؛روزگاری بود که قهرمان هایی داشت .آدم های کله داری که سرشان به تنشان می ارزید.منی که کلیت روشنفکری را از بیخ و بن قبول ندارم ، بهشان احترام می گذارم.اندیشه ای و سیاستی داشت با آیینه داری فروغی و تقی زاده.ادبیاتی با آیینه داری شاملو و ساعدی.سینمایی با آیینه داری بیضایی و تقوایی.فمنیسمی با آیینه داری سوسن تسلیمی.همه چیزش لا اقل به هنجار بود.لا اقل آدم هایش جامه احترام و آدم بودن به تن داشتند.مسلمان هم نبودند، جلوی چشم خلق الله مثل گوسفند لخت مادرزاد ، ژست افتخار نمی گرفتند.درود به شرف ماده گربه پستاندار گوشتخوار غیر روشنفکر غیر فمنیستی که پستان هایش را زیر پر و پنجه اش پنهان می کند و با غیرت حیوانی اش اجازه نمی دهد حتی عکاس فیگارو هم از "فیها خالدونش" عکس بگیرد.چقدر این تازه روشنفکر ها همه چیز را به ابتذال کشیده اند.چقدر اینها اعتراض کردنشان مسخره است؛چقدر اینها اعتراض بلد نیستند.اگر پوست و گوشت و سینه و( ....) اعتراض است که اینها را همه دارند.اگر اعتراض فمنیستی این است پس بیچاره رخشان بنی اعتماد ،یک عمر است که کشک می سابد و سیمین دانشور هفتاد سال ول معطل بوده.
بگذریم...سیرک ابلهانه ی یک اطوار فوق روشنفکری از نوع لختی اش شروع شده.جماعتی ول معطل تر و برهنه فکر تر چند روزی برای دلقک این سیرک کف خواهند زد.اما به زودی این شیرین کاری هم کهنه خواهد شد.تماشاچی ها دنبال دیدن یک شیرین کاری تازه ترند.اما با این حساب فردا چیز تازه تر و نادیده تری نخواهد ماند.ابتذال هم یعنی همین.وای که روشنفکرهای ما دیگر چیزی برای رو کردن ندارند.ما هم این سیرک را می بینیم.اما نه تنها به دلقک ، که به تماشاچی هایش هم می خندیم.
90/10/23
2:43 ع
نفرین به تو تندیس آزادی
دیدند دست افشان و پاکوبان تو را امروز
بر نعش خونین یلی از خطه ایران
زان پس که آشفتی
خواب هزار و یک شب بغداد را دیروز
نفرین به تو تندیس آزادی
هرجا که قلبی پاره شد هرجا دلی لرزید
هرجا که نعش بی گناهی بر زمین غلطید
تو ایستاده بودی آنجا می زدی لبخند
با آن نگاه خیره و مرموز
در چشم ها کابوس کشتن آتش افروزی
نفرین به تو تندیس آزادی
رضا شیبانی-21دی 90
روز شهادت شهید مصطفی احمدی روشن
عجیب دنیایی است دنیای ما...دامپزشکی خوانده ام!...تا آخر دکترای درد!!اما....غزل دوست همیشه های من است؛... در لحظاتی که دارو کفاف نمی دهد ...نوشداروی غزل از راه می رسد. هنرجوی سینما هم هستم... ... جرایم دیگری هم مرتکب شده ام.